طنز دنباله دار / مونا زارع “طنز نویس” نامه شماره ۴
قسمت چهارم: چگونه با پدرت آشنا شدم مردی پخته( جمال)
نامه شماره ۴- ج مثل
همه چیز از آن فال لعنتی شروع شد! آن چند ماهی که خاله شهین در خانه ما چنبره زده بود یکسره فال قهوه به خوردمان میداد. خاله شهین هم دروغگو بود، هم وراج و هم دارای لکنت زبان! ترکیب یک آدمی که با لکنت یکسره دروغ وراجی کند ترسناک است اما در آخرین فالش شوهرم را ته فنجان دید! ابروهایش را درهم کشید و داد زد: «اول اسسسمش ج داره!» کلهاش را در فنجان فرو کرد و دوباره جیغ زد: «خییییلی دوستت دارره!» باورم نمیشد! یعنی یک بی همه چیز اینقدر دوستم داشت و زبان باز نمیکرد! فنجان را از دستش قاپیدم و